جدول جو
جدول جو

معنی نیابت دار - جستجوی لغت در جدول جو

نیابت دار(رِشْ / رُشْ وَ / وِ خوَرْ / خُرْ)
نایب. قائم مقام. (ناظم الاطباء). که در امری بجای دیگری نیابت و اقدام کند. خلف و جانشین:
چاه داری در بن چاهش فکن
ای نیابت دار پور آبتین.
خاقانی.
وگر خواهی کزین منزل امان آن سرا یابی
امانت دار یزدان را نیابت دار حسان شو.
خاقانی.
، گماشته. وکیل. (ناظم الاطباء). رجوع به نایب شود
لغت نامه دهخدا
نیابت دار
قایم مقام جانشین، وکیل
تصویری از نیابت دار
تصویر نیابت دار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ نِ)
دارای نسبت خواه از طرف خون یا از طرف ازدواج، خویشاوند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
دیندار. عادل وصادق و متدین و پرهیزگار و پارسا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کشیکچی. گارد خاص. (یادداشت مؤلف). نوبه دار. نوبتی دار. رجوع به نوبتی دار شود: به شب با هر کدام که او را بایستی بر آن منظر بخفتی و در زیر منظر نوبت داران بخفتند، قضا را نوبت داری را نظر در این کنیزک آمده بود. (اسکندرنامه نسخۀ خطی). بیامد تا سراپردۀ شاه، هیچ کس در آنجا نبود الا دو مرد نوبت دار. (اسکندرنامه). خادمان و نوبت داران شاه را خبر کردند. (اسکندرنامه)
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ)
خلیفه. جانشین. وکیل. (ناظم الاطباء). نایب
لغت نامه دهخدا
خویشاوند دارای نسبت (خواه بسبب خون خواه بسبب ازدواج) خویشاوند. قرابت داری. خویشاوندی خویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاب دار
تصویر نقاب دار
نکابدار پرده پوش رخپوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
جانشین، داد گوی داد گزار (وکیل داد گستری)، به نمایندگی جانشین قائم مقام، وکیل
فرهنگ لغت هوشیار